پیشنهاد میکنم این نوشته را نخوانید.
فلسفه علم یه تخصص بزرگه که در باره علم و ماهیت اون بحث میکنه. طبیعتا ادبیات مفصلی داره و آدمهای بزرگ تو این شاخه زیاد فعالیت میکنند. چیزی که اینجا مینویسم فهم منه (به عنوان یه غیر متخصص) از مفاهیم خیلی خیلی مقدماتی این موضوع. این فهم اگر چه خیلی محدود کنندست، ولی برای من مفید بوده.
فکر کنم آن چیزی از دانستههای بشری که به عنوان دانش تلقی میشود، دارای دو زمینه مشترک باشد:
۱- توسط عدهای از انسانها مورد قبول باشد.
۲- تدوین شده باشد.
اگر این تعریف از دانش را قبول کنیم، سه نوع از دانش قابل تمایز است. نکته مهم در مورد این سه دسته آن است که توانایی اظهار نظر در مورد دسته دیگر را ندارند.
۱- علوم عقلی: مانند ریاضی، هندسه، فلسفه اولی. در این شاخه از دانش یک سری از مفاهیم پایه مورد قبول واقع شده و بر اساس این فرضیات و دستگاه منطقی مورد پذیرش، گزارههایی استنتاج میشوند. بر این اساس دانش مولود این شاخه ذاتا ارتباطی با جهان واقعی ندارند. این که مثلا نسبت ریاضیات با جهان خارج چیست در پاراگراف بعد بحث میشود. ولی نباید از نظر دور داشت که ریاضیات و هندسه به راه خود (به صورت محض) ادامه میدهند و بدون آن که نیازی به نمونه از جهان خارجی داشته باشند. در این میان باید در نظر داشت که این کاخهای فکری آن چنان که قرنها پنداشته میشد از نظر منطقی استوار نیستند. مثلا در سه قرن اخیر شاهد بازنگری کامل در اصطلاحات تعریف نشده و اصول موضوعه هندسه اقلیدسی بودهایم. برای مثال هیلبرت برای اصلاح این اصول مجموعهای از ۲۰ اصل جدید را به کار برد. به نظر میرسد فیلسوفان ما بعد الطبیعه از حیث دقت نظر، باید ریاضیدانان را سرمشق قرار بدهند. یقینی که از علوم عقلی حاصل میشود در حد ذهنیت انسان و محدود به مبانی به کار رفته است. مثلا کسانی به دلخواه اصل توازی در هندسه را به اشکال دیگر فرض میکنند و نتایج دیگری حاصل میکنند.
۲- علوم تجربی: این شاخه شامل مشاهدات بشری و مدلهای آن است.
تنها گزارههای یقینی در علوم تجربی، گزارههایی است که مستقیما مشاهدات را به صورت منفرد و یا دستهبندی شده گزارش میکنند.
مثال از گزارش منفرد: مشاهده شد که با حرارت دادن یک سر فلان میله مشخص توسط یک شمع با فلان مشخصات در مدت مشخصی که به فلان روش اندازه گیری شد، درجه حرارت نشان داده شده توسط دماسنج متصل به سر دیگر میله فلان قدر (با ذکر روش دقیق مشاهده) بالا رفت.
دقت کنید که این گزاره شامل هیچ تعمیمی نیست و از هیچ صور عمومی در آن استفاده نشده. در چنین گزارهای دقیقا شرایط مشاهده ذکر شده و بیان گزاره به گونهی مفسرانه نیست. یعنی حتی نمیگوید «دما فلان قدر بالا رفت» بلکه میگوید آن چه ما از دماسنج میبینیم بالا رفتن درجه آن است. چنین گزارههایی هیچ ادعایی در مورد خطای آزمایش، خطای حسی و خطای تعمیم ندارند و هیچگاه از اعتبار ساقط نمیشوند. این گزارهها همچنین درباره علیت پدیدهها هم چیزی نمیگویند.
مثال از گزارش دستهبندی شده: مشاهده شد که اگر چند میله را با شرایط قبلی حرارت دهیم میانگین (یا هر معیار دیگری از مشاهده، مثلا میزان تبعیت از یک همبستگی مشخص) افزایش درجه حرارت نشان داده شده توسط دماسنج فلان قدر است.
در مرحله بعد، علم تجربی، این گزارهها را مدل میکند. مدل یک توضیح است که سعی میکند رابطه علی بین مشاهدات را توضیح دهد. مثلا نیوتن (؟) پدیده مثال بالا را به وجود گرادیان دما در میله ارتباط داد. این جاست که سر و کله ریاضی و هندسه پیدا میشود. بسیاری از مدلهای توضیح داده شده از ریاضیات به عنوان زبان مدلسازی خود استفاده میکنند. نکته این است که مدل همواره محدود به مشاهدات انجام شده است و نمیتواند ادعایی فراتر از آن داشته باشد و این ربطی به زبان مدلسازی (در اینجا ریاضی) ندارد. به این مدلها فرضیه یا قانون علمی هم گفته میشود.
شاید ذکر این مثال خالی از فایده نباشد. مساله: هر کس میتواند مستقیما ۵۰ کیلو بار را با دست بلند کند. چند نفر میتوانند یک تانک ۲۰ تنی را بلند کنند؟ جواب ساده ۴۰۰ نفر است. اما باید توجه داشت اگر روش بلند کردن، جمع شدن دور تانک باشد، ۴۰۰ نفر دور تانک جا نمیشوند. آیا این نشان میدهد ریاضیات غلط جواب میدهد؟ قطعا خیر. این فقط نشان میدهد مدل ما از بلند کردن اجسام توسط انسانها محدودیت دارد.
علم تجربی خاضعانه ضعفهای مدلسازیش را میپذیرد و سعی در برطرف کردن آنها میکند. علم تجربی هیچگاه گزارههایی مانند این را نمیگوید: هر چه در عالم است از فلان قانون تبعیت میکند. مثلا هیچگاه نمیگوید فلان دارو در مورد فلان بیماری حال مریض را «بهتر» میکند. بلکه بسیار محتاطانه میگوید استفاده از فلان دارو با فلان دوز برای فلان بیماری فلان اثرات را داشت. دقت کنید که علم درباره هر مساله دیگری (مانند اثرات جانبی) بدون انجام مشاهدات کافی سکوت میکند. هر کسی با ادعای دانش در مورد علوم تجربی، خارج از محدوده گزارههای مشاهداتی و یا بدون دقت در محدودیتهای مدل حرفهایی بگوید، حرفهایش مطلقا فاقد ارزش است.
استفاده عملی از دانش تجربی نیازمند یک فرض اضافه است. فرض کنید میخواهیم از قوانین تعادل جهت توزین استفاده کنیم. فرض اضافه شما این است که تا کنون مشاهده نشده که در شرایط روزمره (!!) خلاف این قانون مشاهده شود. این فقط یک فرض است که همواره هم صادق نبوده. اما در مجموع کاربرد علوم تجربی بدون آن میسر نیست.
یک نکته آخر در این میان نباید غافل بماند: دانش تجربی به علت آگاهی از ضعف ذاتیش در اصلاح مداوم خود بسیار پرتلاش است. و این بر خلاف دیدگاه مطلق پندارانه انواع شبه علم است.
با همه این محدودیتها به نظر میرسد به علت متودولوژی دقیق و بر اساس تجربه بشری از عدم تطابق انواع دیگر دانش با جهان خارج، تنها علوم تجربی صلاحیت اظهار نظر در مورد آن را دارد.
۳- علوم الهامی: هر چیزی که عدهای از انسانها به عنوان دانش با منابعی غیر از منابع بالا بدانند چون هم مدون است و هم عدهای آن را پذیرفتهاند، طبق تعریف ابتدای متن از جمله دانش بشری است که آن را در علوم الهامی طبقهبندی میکنم. به خصوص انواع وحی و عرفان و نظایر آن در این دسته جای میگیرد. این علوم بر اساس مبانی علوم عقلی و تجربی قابل حصول نیستند. همچنین انواع مختلف علوم الهامی هم با یکدیگر سازگار نیستند. این عدم سازگاری بر خلاف علوم تجربی ماهوی است و بر اثر تفاوت مدلها یا مانند علوم عقلی بر اثر تفاوت انگارهها نیست. پذیرش و عدم پذیرش (مانند آتئیستها) هر دسته از علوم الهامی همیشه بدون استدلال از نوع علوم عقلی و تنها بر اساس ایمان (یعنی آن چه قابل استدلال نبوده و از جنس پذیرش شخصی است) انجام میشود. هرگاه علوم الهامی درباره هر یک از انواع دیگر اظهار نظر کند، آن گزاره باید توسط علم مرتبط مورد صحتسنجی قرار بگیرد. همچنین علوم دیگر هم راهی جز سکوت در حوزه علوم الهامی ندارند.
اگر کسی مصر به اعتقاد داشتن/نداشتن باشد (راه دیگر اظهار نظر نکردن است)، مانند علوم تجربی، ناگزیر است که یک مدل عقلی با کمترین خطا از لحاظ انطباق با جهان خارج را برگزیند/بسازد و بعد بر اساس آن مدل اعتقاد خود را بیابد/بسازد.